پسرم هر روز داره بزرگتر میشه
این چند روز هم که باز نذاشتن تو تنها بمونی و مامانی(مامان)اومد پیشت.و تو کلی باهاش حال میکنی اخه همش باهات بازی میکنه و نمیزاره که تو حوصلت سر بره .بیچاره دلم برا دایی علیرضا و اقاجون میسوزه این چند روز همش تنها بودن ویه غذای درست و حسابی هم نخوردن. میخواستم از بزرگ شدنت بگم از اینکه روز به روز بزرگتر و شیرینتر میشی.امروز عصر وقتی بابایی لباس پوشید که بره سر کار تو بیشتر از گذشته بهش پیله کردی ینی اصلا پیش ما نمیومدی چون میخواستی با بابا بری بیرون ینی دیگه ما لباس میپوشیم تو میفهمی که قضیه بیرون رفتنه.راستی چند دقیقه قبل از اینکه بابا بره کمربند بابا رو برداشته بودی و باهاش بازی میکردی و بهش نمیدادی.اینم از اون شیرین ...
نویسنده :
بابا و مامان
0:26